Alias: Elias

اینجا آلونک شخصی من و ملک شخصیمه. واضحه که؟

Alias: Elias

اینجا آلونک شخصی من و ملک شخصیمه. واضحه که؟

ایراز

نمی دونم چرا ولی امروز همین جوری بی خود و بی جهت برنامه سفرم رو کنسل کردم. کنسل که نه. تاخیر. نمی دونم چرا.

رفتنم نمیاد...

اولین باره که برای رفتن از شیراز این پا و اون پا می کنم. نمی دونم چرا

رفتنم نمیاد... همین

یکی دیگه نیز بگذشت...

آزمون شهری گواهی نامه هم قبول شدم. رفت پی کارش...

این نیز گذشت...

 بنده از همین الآن آقای خودرو هستم و به هیچ اسم دیگه ای جواب نمیدم! 

 

- مهندسی خودرو علم و صنعت 

 

پ.ن۱: کماکان با قالب درگیریم! هی! 

پ.ن۲: و باز هم قالب را عوض کردیم که البت فقط به کوری چشم خودمان است! باشد که ملن به رنگ فونت و پس زمینه و پیش زمینه اش گیر ندهند! تا بعد

رنگ چشات

اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه

ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه

اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه

ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه 

خسته ام. خوابم میاد. شاید هم نمیاد! دلم گرفته. میگن/میگم/احتمالا میگید که آدم وقتی دلش گرفته آهنگ غمگین بیشتر به دلش میشینه. چند تا آهنگ از ابی میریزم تو پلی لیست. طبق معمول یکی یکی اونایی که خوشم نمیاد رو از لیست حذف می کنم. پنج تاشون بالاخره می مونن. هین، ولی راستشو بخواید یکی بیشتر نیست! پلییر رو تنظیم کردم که فقط همین یکی رو تکرار کنه. این بیشتر به دلم نشست. سرمو می ذارم رو میز و چشممو می بیندم. 

داره میمیره دلم واسه مخمل نگات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات 

هین، آهنگ عجیب به دلم نشسته ولی به گوشام نه. به حافظه ام نه. به عقلم نه. کدوم نگاه؟ کدوم چشا؟ مگه میشه دلم برای چشا و نگایی که هیچ وقت وجود نداشتن، تنگ شه؟ 

مثل یک رویای خوش پا گرفتی تو شبام

از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی برام 

ظاهرا ابی خان جواب رو تو آستینش که نه ولی تو بیت بعدی داره. "مثل یک رویای خوش" "از یه دنیای دیگه"! مثل یک رویای خوش پا گرفته از شبام، قصه ها گفته و حالا شده تمام دنیام! 

هنوز حرم تنت داره می سوزه تنم

از تو سبزه زار شده خاک خشک بدنم

دستای عاشق تو منو از ما تازه ساخت

دل ناباور من جز تو عشقی نشناخت 

حتی خود ابی هم می دونه که داره از هیچ می خونه. داره از چیزی می خونه که قرار نیست وجود داشته باشه. می دونه قرار نیست برای گوش کردن آهنگش یاد یه عشق واقعی بیفتم. می دونه "دل ناباور من" همچین چیزی رو باور نمی کنه. می دونه همچین کسی وجود نداره. می دونه نباید حرفاش رو باور کنم. 

داره میمیره دلم واسه مخمل نگات

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات 

عجــــــــــــب! آره. ظاهرا اون حس عجیب که باعث شد شروع کنم این پست رو بنویس، الکی بود و دلیل سوالم تو همین ترانه ابی خان هست! هین، سوال این بود که آخه منی که هیچ وقت عاشق نبودم و چشمای مست هیچ کس هم گرفتارم نکرده، چطوری وقتی این ترانه رو میشنوم، این قدر روم تاثیر میذاره. چطور فکر می کنم ابی یه زمانی ترانه رو خونده که من الآن بشنوم؟ خب جوابش اینجاست. "همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات" وقتی همه دنیات رو از دریچه چشم کسی ببینی که فقط تو خیالت وجود داره، خب کجاش عجیبه که دلت واسه چشمای اون تنگ شه؟ کجاش عجیبه که دلت بخواد زل بزنی تو چشماش، و زل بزنی و زل بزنی، اون قدر که زل زدن خودت رو تو چشمش ببینی؟ کجاش عجیبه؟ 

همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات